رفتن خدمت مامان بزرگ
٩٢/٣/١٢که٤١روز سن داشتم وچله ام تمام شده بودکلی رفتم تفریح وگردش. نمی دونیدمامان بزرگ مهربون و دوست داشتنی ام چقد منو دوسم داره. رفتیم خونشون خیلی خوشحال شدومن ازاینکه تونستم مادر بزرگمو اینقدخوشحال بکنم خیلی خوشحال بودم ودایی کوچکم که اختصاصا دایی خودمه کلی ازمن عکس گرفت ونزدیکیهای غروب به خانه خودمون برگشتیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی